
روایت چند منشی از تجربە کار در مطبهای پزشکی
پرینوش. س
سحر هنوز زمانی را که به تازگی در مطب یک دندان پزشک سابقەدار یکی از شهرهای شمالی ایران به عنوان منشی شروع به کار کرده بود، خوب به خاطر دارد. هرچند حدود ده سال از آن زمان گذشته است، اما برخی از خاطرات آن دوران طوری در ذهنش نقش بسته که انگار دیروز بوده است. سحر میگوید: مطب در طبقەی اول یک ساختمان دو طبقه متعلق به خود دندان پزشک قرار داشت؛ در طبقەی دوم آن پزشک به همراه همسرش زندگی می کردند. در تمام زوایای داخلی ساختمان دوربین نصب شدە بود و همە رفتارهای منشیها زیر نظر دکتر و همسرش قرار داشت.
سحر می گوید هرگز دوست ندارد به روزهایی که برای آن پزشک کار می کرد بازگردد. چون آن روزها برای او سراسر استرس بود. روزهایی کە بە گفتە سحر دکتر و همسرش حتی بە پوشش دو منشی مطب هم گیر میدادند.
او یکی از روزهای کاریش را به یاد می آورد که بیماری برای کشیدن دندان عقل خود نزد دکتر مراجعه کرده بود. از بد ماجرا دندان عقل بیمار بە راحتی کشیده نمی شد. سحر نیز به عنوان دستیار در کنار بیمار و پزشک ایستاده بود و ناظر ماجرا بود. دهان بیمار باز بود و خون در آن جمع شده بود. سحر نیز که فوبیای خون داشت با دیدن خون در دهان بیمار احساس سرگیجه کرد. احساس کرد باید برود و یک قند در دهانش بگذارد که مبادا از حال برود . به همین دلیل رو به همکار خود یعنی منشی دیگر مطب کرد و با لبخند به او گفت احساس سرگیجه دارم میروم، یک قند در دهان خود می گذارم و زود برمی گردم. ماجرای دندان کشیدن آن بیمار تمام شد. اما وقتی سحر و منشی دیگر مطب ظهر در راه خانه بودند این تلفن های بی امان همسر دکتر بود که همکار سحر را پریشان کرده بود . سحر از او علت تماسهای بی امان همسر دکتر را پرسید و او با اندکی شرم به سحر گفت وقتی که برای برداشتن قند از اتاق خارج میشدی همسر دکتر از روی دوربین تو را دیده است. لبخند تو را حمل بر تمسخر و حرکت زشتی دانسته است. میخواهد عصر هنگامی که به مطب باز می گردی بروی و از دکتر عذرخواهی کنی . سحر به او می گوید من که کار بدی نکردەام. اما منشی دیگر کە سابقە بیشتری داشت، گفت که این طور نیست در این مطب هر چه دکتر و همسرش گفتند همان است و تو باید تبعیت کنی.
سحر بە یاد میآورد کە منشی دیگر بە او گفتە بود با اینکه اعتقاد به پوشش چادر ندارد اما بخاطر اینکه دکتر فردی مذهبی ست هنگام آمدن به مطب باید چادر بر سر بگذارد.
سحر بە یاد میآورد کە دکتر بارها منشی دیگر را برای خرید مایحتاج خانه اش به بازار می فرستاد، یا حتی دیده بود که همسر دکتر از او میخواهد لباسهایشان را بە خشکشویی ببرد.
سحر میگوید: من و منشی دیگر مطب هر روز پس از پایان کار باید مطب را جارو و طی می کشیدیم و بعد به خانه می رفتیم.
او همچنین بە یاد میآورد کە همان روزهای اول کار در مطب، دکتر برگه ای را جلوی دستش گذاشت و گفت بنویس که تمام حق و حقوق خود اعم از سنوات، حق مسکن، حق پوشاک و … را از من دریافت کردەای. “تا مبادا بەخاطر این حق و حقوق از او به ادارهی کار شکایت کنم.”
منشی دیگر مطب با اینکە ٩ سال بود نزد دکتر کار می کرد، اماهمیشه از او می ترسید. چون میدانست دکتر در جای جای مطب دوربین کار گذاسته است و تمام حرکات آنها را زیر نظر دارد. او می گوید از منشی دکتر می پرسیدم که چرا با وجود تمامی این ترسها و استرسها باز هم برایش کار می کنی؟ و او در جواب میگفت چون برخلاف بسیاری از پزشکها مرا بیمه کرده است و حداقل حقوقی که میگیرم طبق قانون کار است.
مریم هم یکی از منشیهای سابق یکی از کلینکهای زیبایی است که زیر نظر یک پزشک عمومی اداره می شود. او حدود سه سال در این کلینیک علاوه بر منشیگری، در کارهای زیبایی زنان از قبیل فیلر و بوتاکس نیز دستیار پزشک بود. همزمان اپراتور هم لیزر بود. برای همهی این کارها حقوقی حدود هفت میلیون تومان دریافت میکرد؛ حتی کمتر از حداقل حقوق تعیین شدە برای یک کارگر ساده. او می گوید گرچه از همان ابتدا کل ساختمان مطب دوربین داشت، اما دکتر بەتازگی در همە اتاقها شنود نیز کار گذاشتە بود. او میگوید حتی برای صحبتهای تلفنیام با خانواده و دوستانم نیز احساس امنیت نداشتم.
علاوه بر همهی اینها در مواقعی که دکتر در مطب حضور نداشت، مادرش را به مطب می فرستاد و به او می گفت که از تمامی کشوها، اتاقها و پولهای نقد مطب عکس بگیرد و برایش بفرستد؛ با اینکه تک تک پرسنل تمامی درآمدها و مخارج و جزئیات جریانات مطب را هر روز برای او در گروه خصوصی واتس آپیشان برایش میفرستادند. او می گوید حتی بارها شده بود که دکتر از چهره ام برای تبلیغات خود عکس و فیلم گرفته بود و در شبکه های اجتماعی و بنرهای تبلیغاتی خود از آن استفاده کرده بود؛ بدون اینکه کوچکترین مبلغی به من پرداخت کند.
مریم هم با وجویکه نزدیک به سه سال بود نزد این دکتر کار میکرد، از حق بیمه، مرخصی، اضافه کار و حتی حداقل حقوقی که وزارت کار تعیین کرده بود محروم بود. قراردادش با دکتر شفاهی بود. طبق آن قرارداد شفاهی بخشی از حقوق ماهانەاش به صورت درصدی بود وهر بار که به نفع دکتر نبود میزان آن را تغییر می داد؛ به طوریکه هیچ گاه حقوق ماهیانەاش در مجموع از هفت میلیون و پانصد هزار تومان فراتر نمیرفت.
آن سوتر در یکی از شهرهای کردستان، فاطمه، یک زن جوان ٢٢ سالە از شرایطی کە یک پزشک جراح در روز مصاحبە کاریاش برای او تعیین کردە بود میگوید.
فاطمە قرار بود بە عنوان منشی در مطب این جراح کە در واقع تمرکزش را بیشتر بر روی جراحی زیبایی بینی گذاشتە بود، کار کند. فاطمە بیشتر جملاتی را که دکتر در آن مصاحبە کاری بارها روی آن تاکید کردە بود، هنوز بە یاد دارد.
دکتر بە او گفتە بود: نظافت این مطب برای من بسیار مهم است. همه جای مطب باید برق بزند. اینجا مطب است. طویله نیست. خانەی خودت نیست که هر طور دلت خواست رفتار کنی.
او میگوید: “انگار دکتر نیروی خدماتی برای مطبش استخدام می کرد نه منشی.”
فرانک نیز مدتی بە عنوان منشی در یک مطب دندانپزشکی در شمال ایران کار کردە است. او می گوید: همیشه دکتر مرا سرزنش میکرد که چرا لوازم پزشکی را بیش از اندازه ضدعفونی می کنم. چرا که این کار من باعث میشد مبلغ قبض برق مطب زیاد شود. او نیز بە یاد میآورد کە همیشە از حقوق بدون قرارداد و بیمە خود و بگو مگوی هر ماهەاش با دکتر بر سر میزان دستمزد کمی کە هربار بە بهانەای مقداری از آن را قطع میکرد، شاکی بود.
گزارش های انگشتشماری وجود دارد که در آن به وضعیت منشیها، بەویژە منشیهای زن در مطبهای پزشکی و کلینیکهای زیبایی و مشکلات و مصائبی که با آن مواجه اند، پرداخته شده است. یکی از معدود گزارشها در این زمینه را نیلوفر حامدی روزنامه نگار روزنامە شرق، در بهار سال ١٤٠٠ منتشر کردە است، که بیشتر بر موضوع آزار و اذیت جنسی منشیها در محل کارشان تمرکز دارد. در آن گزارش روایتهای پنج منشی بازگو شدە است کە چند نفر از آنها منشی مطبهای پزشکی بودەاند.
در بخشی از گزارش نیلوفر حامدی دختری ٢٧ ساله به نام زهره که پس از اخذ لیسانس نتوانسته بود کاری مرتبط با رشته ی تحصیلی اش پیدا کند و از سر ناچاری سراغ منشی گری رفته بود از تجربه کار نزد یک پزشک می گوید؛ از پیامکهای حاوی جوکهای جنسی که دکتر نمیه شب ها برایش می فرستاده، تا پیشنهاد سفر و درخواست مستقیم رابطهی جنسی. او می گوید دکتر به او گفته بود که بهعنوان دختر کم سنوسالی که تحصیلات پایینی هم دارد باید خیلی دوست داشته باشد پز داشتن دوستپسر پزشکش را به بقیه بدهد. وقتی که با جواب رد زهره مواجه شده بود، با عصبانیت شروع به فریاد و ناسزا کرده بود که : ” فکر کردی چه کسی هستی که درخواست من را رد میکنی؟ تو یک منشی بیشتر نیستی و باید عادت کنی تا با همه رئیسهایت بخوابی. وقتی این شغل را انتخاب کردی باید میدانستی که اوضاع از چه قرار است.”
زهره بعد از آن ماجرا دیگر قید منشی گری را برای همیشه زده بود.
آنچه که آن پزشک به زهره در مورد انتظارش از شغل منشی گری گفته، تصوری است که در جامعه ایران کم و بیش از این شغل وجود دارد. بسیاری فکر می کنند که منشی ها در قبال کارفرمایانشان وظایفی فراتر از منشی گری دارند. تصوراتی که بیش از آنکه در غالب کارگر و کارفرما بگنجد در چهارچوب مناسبات ارباب رعیتی یا استاد-شاگردی (در مناسبات حرفه ای و صنفی ) قرار می گیرد.
کم نیستند زنانی که برای داشتن استقلال مالی یا از سر ناچاری و برای تامین معیشت خود و خانوادهشان، به کار در مطبهای پزشکی و کلینیکهای زیبایی روی آورده اند، با چنین رفتارهایی روبرو می شوند.
بیشتر این زنان بدون قرارداد رسمی و حتی کتبی تنها بنا بر قول و قرارهای شفاهی استخدام میشوند؛ قول و قرارهایی که هر وقت کارفرما (پزشک) بخواهد می تواند آن را تغییر دهد یا به طور کلی زیرش بزند. آنها برای گرفتن حق و حقوق خود هیچ جایی ندارند که بتوانند به آن پناه ببرند. حتی اگر به نهادی مانند ادارهی کار شکایت کنند، به دلیل ساختار و سیستم فاسد اداری زیر فشار بازار رشوه دهی و رشوه گیری و مافیای قدرتمند پزشکان در ایران له می شوند.
سندیکایی نیز وجود ندارد که از حقوق آنان دفاع کند. این قشر کە اغلب آنان زنان هستند، غالبا پس از اتمام تحصیلاتشان در مدرسه و دانشگاه، با در بسته ی بازار کار متناسب با رشته و حرفەی خود روبرو میشوند و از سر ناچار تن به منشی گری می دهند، در نهایت در این محیط ها هم با چنین رفتارهایی مواجه می شوند.
مشخص نیست آنها برای احقاق حقوق خود چه باید بکنند؟ برای اینکه سهمی در بازار کار داشته باشند و بتوانند از پس مخارج معیشتی زندگی خود بربیایید چه باید بکنند ؟ چطور باید این چرخهی معیوب را بشکنند ؟ تا بتوانند برای خود سهم و جایگاهی در جامعه پیدا کنند؟