رضا یونسی
مساله تنش قومی و اتنیکی بین کوردها و آذربایجانیها قدمتی به اندازه ورود مدرنیته و انقلاب مشروطه و تشکیل دولت مدرن در ایران دارد، حال که این پروسه با تاثیر از انقلاب صنعتی اروپا و انقلاب فرانسه حدود صد سال جوانتر از ملیگرایی اروپاست. یکی از علل انقلاب مشروطه تاثیرات انقلاب مشروطه عثمانی بود که نخبگان آذربایجان به لطف اشتراکات زبانی و فرهنگی و پیشرفت در شهرنشینی مدرن جامعه، زودتر از جامعه کورد در ایران به آن دست یافتند.
شورشهای شیخ عبیدالله و اسماعیل خان سمکو اولین تلاش جامعه کورد در ایران بودند که سودای ایجاد هویت نوین کوردی را در سر داشتند. از قضا هردو عصیان از ابتدای کار و قبل از آنکه صدایشان به مرکز کشور برسد از سوی تورکهای آذربایجان که عقبه ای قوی در حکومت مرکزی داشتند سرکوب شدند. اوج تنش ملی بین کورد و آذربایجانی در ماجراهای شهریور ۱۳۲۰، بعد از فروپاشی دولت مرکزی و تشکیل جمهوریهای آذربایجان و کوردستان بود. حکومت پیشهوری هیچگاه موجودیت جمهوری کوردستان را بەرسمیت نشناخت و بە کوردستان به مثابه منطقهای خودمختار در دل جمهوری آذربایجان مینگریست. تا جاییکه اجازه تشکیل پارلمان کردستان در مهاباد را نداد و پارلمان تبریز را متعلق به دو طرف میدید و قاضی محمد را به فرستادن نماینده به پارلمان تبریز تشویق میکرد. حاصل کار اینکە قاضی در چند نوبت نمایندگانی به جلسات پارلمان تبریز فرستاد. عمر کوتاه دو حکومت و قیومیت شوروی هرچند اجازه نداد که اختلافات به تنش و درگیری منجر شود، اما مسائل همچنان بغرنج و لاینحل باقی ماند.
بعد از فروپاشی هردو حکومت قاضی محمد و پیشهوری، جامعه آذربایجان با فراموشی خاطره حکومت ملی فرقە دمکرات، راه ادغام در رژیم پهلوی دوم را در پیش گرفت. اما جامعه کوردستان با خوی انتقامجویی، با زنده نگه داشتن آرمان جمهوری ۱۱ماهه کوردستان و کماکان با مناسبات دهقانی بدوی، چون آتشی زیر خاکستر به انقلاب ۵۷ رسید.
شهر نقده در جنوب ارومیه کە از زمان شکستهای ایران از روسیه و مهاجرت ایل “قره پاپاق”، به جزیره تورکنشینی در منطقه تبدیل شدە بود، در زمان جمهوریهای مهاباد و تبریز جزئی از مهاباد بود.
سران ایل قره پاپاق و ملاکین تورک نقده از ترس اقدامات مدرن حکومت تبریز نظیر تقسیم اراضی و غیره، از مخالفان پیشەوری بودند و تابعیت حکومت مهاباد را ترجیح میدادند که به ارزشهای فئودالی وفادارتر بود. اما همین ایل در بهار ۱۳۵۸ چند ماه بعد از پیروزی انقلاب، با حمله به میتینگ حزب دموکرات کوردستان ایران، جرقه اولین جنگ اتنیکی را زدند؛ جنگی که سراغاز مشکلات و بحرانهای منطقه تاکنون شده است و هر روز موضوعات ظاهرا لاینحلی را به مسالە اضافه میکند.
تقسیمات کشوری در جهان سوم تابع اراده منافع دولتها و گروههای ذیالنفع است و مردم هیچ نقشی در آن ندارند. خواه در مقیاس وسیع مانند جهان عرب که بر اساس سهم دول استعماری و شیوخ طوایف مختلف عرب صورت گرفته و در یکصد سال گذشته فجایع بیشماری را برای ملت عرب رقم زده است، خواه در بعد کوچکتر در چارچوب جغرافیای ایران که آن هم سبب مصائب فراوانی برای خلقهای ایران شده است که با گسترش روزافزون ناسیونالیسم و قومگرایی آینده وحشتناکی را برای ایران فردا ترسیم میکند. از خراسان گرفته تا بلوچستان و خوزستان و لرستان و کوردستان و آذربایجان و شمال ایران و به کلی نقطه به نقطه خاک ایران آبستن رویدادهای ناگوار است. عینی ترین نمونه رویدادهای پس از انتخابات اخیر مجلس شورای اسلامی در استان ارومیه است. ارومیە که در ۱۳۱۶ استان شماره ۴ کشور بود، در سال ۱۳۳۹ با واگذاری مراغه به تبریز و بیجار گروس به سنندج با شکل کنونی خود آذربایجان غربی نامیده شد.
بعد از پیروزی انقلاب ۵۷ جامعه کوردها از لحاظ تشکیلاتی و سازماندهی حزبی، پویاتر از جامعه ترکی منطقه بودند. اما از لحاظ تحلیل وضعیت جدید دچار اشتباه شدند. حزب دموکرات کوردستان ایران، جامعه ترکهای نقده را با همان دیدگاه سال ۱۳۲۵ تصور کرده بود و بدون در نظر گرفتن آنها دست به ایجاد میتنیگ بزرگی در آن شهر زد کە در حین برگزاری میتینگ با حمله تورکهای نقده و ارومیه غافلگیر شد و در یک جنگ خونین چهار روزه برای همیشه شهر نقده را از دست داد. بعد این جنگ افرادی ناشناخته و بدون هیچ سابقه سیاسی امثال عزیز معبودی و ملاحسنی یک شبه مشهور شده و رهبری تورکهای منطقه را بەدست گرفتند. بەطوری که حتی شخصیتهای بزگ و باسابقه مبارزاتی تورک نظیر آیت الله شریعتمداری و غیره هم دیگر نتوانستند به نقده و ارومیه پای بگذارند.
ملاحسنی شخصی با تحصیلات ابتدایی حوزوی که راه قدرت گرفتن در حکومت جدید را خوب یادگرفته بود، با عضویت در سپاه پاسداران تازه تاسیس و سرسپردگی بی قید و شرط به آیت الله خمینی روز به روز به قدرتمندتر میشد. در سرسپردگی به حکومت نوپا تا آنجا پیش رفت که فرزند ارشد خود را برای اعدام به سپاه تحویل داد.
او مناسب ترین گزینه برای جمهوری اسلامی بود که در منطقه هم به سرکوب دیدگاههای تورکی در استان ارومیه بپردازد و هم با دست باز به جنگ جنبشهای کوردی برود. ازقضا در هر دو مورد هم موفق عمل کرد.
به عبارتی میتوان ملاحسنی را خمینی ارومیه نامید. او باتوجه به جو دمکراتیک کوردستان و جنگ نیروهای کورد با حکومت نوپا، مسولیت بخش عظیمی ازین جنگ رابەعهده گرفت و ازسویی تمام صداهای نیروهای دمکرتیک تورک راخاموش کرد؛ مسئله ای که اکنون نیز جامعه تورک در استان ارومیه ازان رنج میبرد و بعد از ۴۵ سال از انقلاب گفتمان دیگری غیر از گفتمان ملاحسنی وجود ندارد. او به پاداش پیروزیهایش درجنگ با نیروهای کورد مسئولیت اداره استان با هر دو بخش تورک و کورد نشینش را دریافت کرد. بەطوریکه اکنون نیز در بخشهای امنیتی سیاسی اقتصادی و قضایی این استان عملا خودمختار است و کسی غیر از وابستگان به حسنی اختیار و اراده ای ندارد. اگر هم باشد مجبور است به نوعی از انواع خود را به ملاحسنی منسوب کند.
در تمامی انتخابات غیر دمکراتیک ۴۵ سال گذشته، بەواسطه عدم اجازه حلقه ملاحسنی در شهرهای چند ملیتی تکاب، شاهیندژ، میاندوآب، سلماس، خوی و ماکو هیچگاه نامزدی از کوردها اجازه حضور نداشته است. در شهر ارومیه، کوردها باوجود نامزد شدن همیشه با ترفندهای انتخاباتی و امنیتی ضمن نمایش حضورشان اما ناکام بودهاند. در حوزه نقده و اشنویه باوجود متفاوت بودن وضعیت، بحضور کوردها از ارومیه هم ناچیز ترست. این حوزه انتخابیه از دوشهر تقریباً هم اندازه اشنویه تماما کوردنشین و نقده دوملیتی تشکیل شده است. سیستم اداری و امنیتی کاملا در دست تورکهاست و کوردها کاملا درحاشیه و مجبور به یادگیری زبان ترکی هستند، بە طوریکە گویی زبان تورکی بە صورت غیر رسمی زبان حکمرانیست.
ناسیونالیسم آذربایجانی تاقبل از فروپاشی شوروی سویهای دمکراتیک داشت و هویت طلبی آذربایجانیها مبتنی بر حقوق ملی و فرهنگی خود بود. اما استقلال باکو از شوروی و متعاقب آن جنگ آذربایجان و ارمنستان، همچنین اقدامات ضد بشری ایلچیبیگ علیه ارمنیان، نظریات شوینستی وی در مورد ملل همسایه و اصالت و برتری تورکان آذربایجان بر دیگر ملل، معادلات را بکلی تغییر داد.
در ایران هم با سرکوب نیروهای چپ و دموکرات آذربایجانی، بەسرعت در فضای پیش آمده در دوران خاتمی، اندیشههای تندرو و غیر قابل انعطاف ملی گسترش یافتند و ناسیونالیسم آذربایجانی بەسرعت به پانترکیسم و پانتورانیسم تبدیل شد. خاصه اینکه بعد از شکوفایی اجتماعی ایران بعد از جنگ هشت ساله و تسهیل مسافرت و تحصیل در ترکیه در دهه نود میلادی، جریانات پانتورانیسم و شوینیست ترکیه بخصوص اندیشههای حزب ملی گرای ترکیه و تشکیلات جوانان آن به شیوهای نظری اندیشههای فاشیستی درمیان جوانان و دانشگاهیان تورک ایران گسترش یافت. ازانجا که این نظریات بنا بر مقتضیات جمهوری اسلامی در قالب تشکلات سیاسی نتوانستند متشکل شوند، همین اندیشههای شوینیستی بەوسیله نیروهای تورک در داخل حکومت رسوخ پیدا کردند.
امروز وضعیت به جایی رسیده که دانشجوی دانشگاه و جوانان هوادار فوتبال که شعارهای القایی از طرف اپوزسیون آنکارانشین و باکونشین را سرمیدهند، همان شعار از طرف سردار سپاهی دیروز و نمایندە امروز در مجلس شورای اسلامی تکرار و در دیگر ارگانهای حکومتی نظیر شورای شهر و ادارات و حتی صدا و سیمای محلی نیز خودنمایی میکند.
هویت طلبی بخودی خود حقی انسانی است و حقوق ملی و فرهنگی از بدیهیترین حقوق یک انسان و جامعه است. یکی از مصادیق ضد حقوق بشر بودن جمهوری اسلامی و رژیم گذشته همین انکار حقوق ملیتهای داخل جغرافیای ایران است. یکی از علل عقب ماندگی و بحرانهای کشور همین بەرسمیت نشناختن حقوق اجتماعی و فرهنگی جوامع مختلف جغرافیای ایران است.
اما متاسفانه هویت طلبی تورکهای آذربایجان فراتر از حقخواهی، نفرتپراکنی و توهین به دیگر جوامع موجود در جامعه ایران است؛ امری که بیشتر از همه شامل کوردهای همجوار مناطق تورک نشین و همشهری آنان شده است. اصطلاحات کورد کوهی، وحشی، تروریست، مهاجرهندی، مهاجر عراقی و ترکیهای و دها نوع ازین تهمتها، در کنار آن تاریختراشی بی اساس و غیرعلمی سبب شده است که یک کورد قبل ازانکه جمهوری اسلامی را درمقابل خود ببیند حاکمیت تورکهای آذربایجان را در نظر بگیرد.
کوردهایی که از روز اول استقرار جمهوری اسلامی به آن نه گفتند و با افتخار برخلاف همه ایرانیان رفراندمش را بایکوت کردند، اکنون در بیرونق ترین انتخابات ۴۵ سال گذشته از ترس هیولای پانتورک حکومتی و خارجنشین پرچم این حکومت را در دست گرفته در میدان بازی جمهوری اسلامی چون ملعبهای به بازی گرفته شوند؟
استان ارومیه از ۱۴ شهرستان تشکیل شده است که ۵ شهرستان آن کوردنشین و بقیه همه دو ملیتی هستند. شهرستانی کاملا تورک نشین در استان ارومیه نداریم. در طول ۴۵ سال حاکمیت جمهوری اسلامی مدیریت و اداره کل این استان کلا در دست تورکها بوده است. به پاسداشت نقش اساسی آنها در سرکوب شورشهای کورد، اداره سیاسی و اقتصادی و قضایی این استان به شکلی نامحدود به انها واگذار شده است.
حال بعد از ۴۵ سال همین حلقه حاکمیت استان که رانت و بهرههای نامحدودی از حکومت گرفتهاند از لحاظ عملکرد و گفتار بیشتر از آنکه خود را وابسته جمهوری اسلامی نشان دهند از طریق تریبون و امکانات همین جمهوری اسلامی به باکو و آنکارا اعلام وفاداری میکنند.
جمهوی اسلامی که خود استاد این کار است، با علم کردن چند مهره کورد میخواهد این پیام را به آنان بدهد که در صورت ادامه این وضعیت در پروسهای کاملا قانونی این امتیازات را به کوردهای وابسته به خود که کمشمار هم نیستند خواهد داد.
پیام حکومت به امثال خانواده ملاحسنی و قاضی پورها این است که یا از لیست “بیرلیک سسی” تنظیم شده از آنکارا و باکو خارج شده و دوباره سوار قطار خودیهای به اصطلاح انقلابی شوند، یا جایشان را با کوردهایی نظیر زیندشتیها عوض خواهد کرد. در هر دوصورت جمهوری اسلامی برنده این قمار است. نهایت امر عوض کردن مهرههای بازی است.
بازنده اصلی مردمان کورد و تورک هستند که نە سهمی از بودجههای نجومی انسداد مرزها و احیای دریاچه دارند و نه پاسداران دیروز و لیدرهای پانتورک امروز اجازه مشارکت آنها (حتی تودەهای عادی مردم تورک) را به حلقه قدرت و ثروت و رانت خواری خود میدهند.