ترجمه به فارسی: چیمن. ز
مشکلات و بیماریهای جسمی و روحی در جهانی که پیوسته درگیر جنگ، خشونت وسرکوب جمعی است و کشتار و نسلکشی به فاجعهای مکرر تبدیل شده، به شکلی نگرانکننده رو به افزایش است. هر روز تحقیقات زیادی در این زمینه صورت میگیرد تا علل و راهحلهای این مساله از دیدگاه علوم مختلف بررسی شود. جدیدترین تحقیقاتی که انجام شده مربوط به بازماندگان قتلعام درسیم و نسلکشی ایزدیها در شنگال است. تجربه سرکوب و کشتار جمعی منجر به ترومایی میشود که ممکن است نسل به نسل انتقال یابد. وقتی به ترومای جمعی پرداخته نشود و یا انکار شود، این تجربه آسیبزا ناخودآگاه انتقال مییابد و منجر به پیامدهای بسیار عمیقی برای انسانها و جامعه میشود.
این متن ترجمهای است از مصاحبه با یکی از متخصصان و رواندرمانگران این حوزه، پروفسور دکتر “جان ایلهان کیزیلهان” که سالهاست هم در آلمان و هم در باشور (جنوب کردستان) بر روی ترومای بیننسلی ایزدیها تحقیق کرده و به معالجه قربانیان میپردازد.
در سال ٢٠١٤، شنگال تحت کنترل گروه تروریستی داعش قرار گرفت. مردان بیشماری اعدام شدند، صدها دختر، زن و کودک ایزدی ربوده شدند و هفتهها، ماهها یا سالها به عنوان برده نگه داشته شدند، مورد تجاوز قرار گرفتند، فروخته و یا کشته شدند. پس از آزادسازی شنگال، برخی از بازماندگان توانستند به آغوش خانوادههای خود بازگردند، اما هنوز هزاران نفر از آنها مفقود هستند.
تجربه خشونت نسل به نسل تا به امروز برای ایزدیها، بخش غمانگیزی از تاریخ آنها میباشد.
والدین ناخودآگاه تروما و آسیبهای روحی ناشی از این خشونتها را به فرزندان خود منتقل میکنند و این رنجآور است. روانشناس و متخصص تروما پروفسور دکتر “جان ایلهان کیزیلهان” دراین گفتگو چالشهای خاص درمان ترومای بیننسلی را توضیح میدهد.
منظور از ترومای بیننسلی intergenerationale Traumata چیست؟
“اینتر” مخفف “بین” است. این اصطلاح به آسیب بیننسلی اشاره دارد. من اصطلاح ترومای “فرانسلی” را ترجیح میدهم. به این معنا که اجداد نسلی که امروز زندگی میکنند، تجربیات آسیبزایی را پشت سرگذاشتهاند که این تجربیات تأثیری ماندگار و عمیق بر این نسل گذاشته است – هم از نظر جسمی و هم از نظر روحی و روانی. به دلیل این آسیبها، آنها ممکن است از درد و رنجهای مختلفی از جمله کابوس، ترس، یادآوری غیرقابل کنترل و زنده کردن مجدد تجربیات آسیبزا رنج ببرند. این مساله بر تربیت فرزندانشان تأثیر میگذارد. به عنوان مثال به آنها رفتارهای خاصی را انتقال میدهند: بیرون نروید، به مردم اعتماد نکنید. ترسها، رفتارها و همچنین تفکرات والدین به فرزندان و نسلهای بعدی منتقل میشود و میتواند پیامدها و عواقب مختلفی به همراه داشته باشد.
مطالعاتی که بر روی مردم بومی در آمریکای شمالی انجام شده، نشان داده پس از گذشت ١٥٠ تا ١٦٠سال از قتلعامها، بازماندگان این گروەها بعد از چندین نسل همچنان از عواقب آن رنج میبرند. سیستم ایمنی بدن آنها ضعیف است و به بیماریهایی از جمله فشار خون و دیابت مبتلا هستند. دیانای انسان در اثر افزایش استرس و تنش دستخوش تغییر میشود. به این معنی که اگر دائماً تحت تنش باشید و این را به فرزندان خود منتقل کنید، بدن شما نسبت به آن واکنش و تغییر نشان میدهد.
برای بسیاری از اقلیتها در جهان، بهویژه آنهایی که در خاورمیانه هستند، نه تنها یک رویداد، بلکه چندین رویداد در طول نسلها رخ داده است – در این میان از ایزدیها، یارسانیها، مندائیان، مسیحیان و گروههای یهودی میتوان نام برد. برای مثال، ایزدیها در ٨٠٠ سال گذشته حدود ٧٢ تا ٧٤ نسلکُشی را تجربه کردهاند. یادآوری این نسلکشیها از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است: در خانوادهها، جامعه و همچنین از طریق مذهب و فرهنگ.
منظورتان از «از طریق مذهب و فرهنگ» چیست؟
نسل کشیها در آوازها، در داستانها، در آیینها و مراسمشان بخشی از فرهنگ این مردم شده است. دین ایزدی یکی از قدیمیترین ادیان در خاورمیانه است. مانند همه ادیان باستانی و مردسالار، جامعه دین خود را از طریق روایت منتقل میکرد. یکی از مهمترین نهادهای ایزیدی «قەول»ها هستند. ٨٠٠ سال است که قەولها وظیفه حفظ تاریخ ایزدیها و انتقال آن به فرزندان خود را برعهده داشتهاند. آنها از روستایی به روستای دیگر روانه میشدند، داستان میگفتند و چیزهای جدید را در داستان ادغام میکردند. در مقابل، قەولها آذوقه و هر آنچه را که نیاز داشتند از سوی جامعه ایزدی دریافت میکردند. در واقع راویان تاریخ تضمین میکنند که تاریخ از بین نمیرود و نسلهای بعدی دارای یک هویت هستند.
اصطلاح خاصی هم وجود دارد که در روایت ایزدی گنجانده شده است: فرمان. فرمان مترادف با هولوکاست است. در واقع، فرمان یک اصطلاح عثمانی برای یک تصمیم نظامی است. در امپراتوری عثمانی کشتارهای زیادی علیه ایزدیها صورت گرفت که این اصطلاح به این معنا درآمد. اگر امروز از بچههای کوچک در عراق و یا اینجا در آلمان بپرسید که منظور از فرمان چیست، خاطرات مبارزه برای بقا و کشتارها را برایشان زنده میکند. این اصطلاح وارد حافظه جمعی شده است – و حافظه جمعی چیزی است که یک گروه را به یک گروه دیگر وصل میکند.
خطرات ترومای ارثی برای کودک چیست؟
کودک نمیداند چرا این تروما را احساس میکند و یا به این شکل رفتار میکند. او نمیتواند هیچ ارتباطی با وضعیت فعلی ذهنیش برقرار کند. در حال حاضر هیچ اتفاقی نیفتاده است ولی با این حال کودک احساس خوبی ندارد. بزرگسالان گاهی اوقات همین احساس را دارند. ما این را “شکاف شناور” مینامیم، شکافی نامشخص و متغییر با محتوای عاطفی اما بدون دسترسی به رویدادها. اینها میتواند رفتارهایی باشد که اجداد به نسل بعدی به عنوان والدین یاد دادهاند. برای نمونه همیشه مطیع باشند، پرخاش نشان ندهند و همیشه مهربان باشند. من اغلب متوجه این رفتار همیشه «مهربان بودن» اقلیتهای خاورمیانه شدهام که تقریباً آزاردهنده است. بعد از خودم پرسیدهام چرا این کار را میکنند؟ زمانی فهمیدم که این راهبردی برای بقایشان در مقابل جامعه اکثریت اسلامی است: من باید با آنها خوب رفتار کنم، در این صورت خطری وجود ندارد که آنها علیه من یا خانوادهام کاری انجام دهند. این در آیینها و مراسمات نیز مانند پذیرایی غذا و یا نوشیدن چای هم منعکس شده است. در واقع راهبردهایی برای بقا هستند که در نهایت باعث ایجاد ادب فرهنگی شدهاند. به عبارت دیگر کودکان از همان اول یاد میگیرند که نسبت به گروههای بیرونی، متفاوت از گروه خود رفتار کنند. آنها یاد میگیرند که غریبهها آنها را یک هدف میبینند. این امر بر رشد هویت کودکان و نوجوانان تأثیر میگذارد. اگر به آنها آموزش داده شود که باید مراقب باشید، نمیتوانید به کسی اعتماد کنید، نمیتوانید در مورد همه چیز صحبت کنید و اکثریت میتوانند هر کاری که میخواهند با شما انجام دهند، عزت نفس کافی در آنها ایجاد نمیشود.
انواع مختلف تروما در میان ایزدیها با هم جمع شده: ترومای جمعی ناشی از نسلکشی سال ٢٠١٤ توسط داعش، ترومای فردی ناشی از رنج شخصی تجربه شده و ترومای موروثی. درمان را از کجا شروع میکنید؟
ما باید این سه نوع تروما را در رواندرمانی ادغام کنیم. به عنوان یک قاعده، ما روی ترومای فردی تمرکز میکنیم. شخصی چیزی را تجربه کرده است و ما سعی میکنیم به فرد کمک کنیم تا از طریق روان درمانی با آن روبرو شود. به عنوان مثال، اگر یک زن جوان ایزدی مورد تجاوز قرار گرفته باشد، از خود میپرسد: «چرا این اتفاق برای من افتاد؟» اینجا مساله درباره این است که چگونه میتواند با احساس شرم و گاهی گناه غلبه کند و چگونه میآموزد که زندگی با وجود این رنج همچنان ادامه دارد. اما دقیقاً در این مورد است که این سه تروما در هم تنیده میشوند. او داستانهای پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگش را به یاد میآورد که از بردگی زنان ایزدی در بازارهای استانبول، بغداد و قاهره میگفتند. تاریخ اجداد در ذهنش مجسم میشود. به همین دلیل است که توصیه میکنیم در مرحله اول درمان با بیماران، در مورد ترومای بیننسلی صحبت کنید، اینکه آنها در مورد اجداد خود چه میدانند؟ این داستانها تا چه حد بر زندگی و وضعیت فعلی آنها تأثیر گذاشته است؟
ترومای بیننسلی حتی قبل از داعش بر رفتار مردم نسبت به جامعه اکثریت تأثیر گذاشته است. به عنوان مثال، سال ٢٠٠٧ یکی از بزرگترین بمبگذاریهای القاعده علیه ایزدیها بود. ٣٠٠ تا ٥٠٠ نفر کشته شدند. آن زمان بود که تروماهای نیاکان دوباره فعال شد و به بخشی از گفتمان تبدیل شد. سپس ٣ اوت ٢٠١٤ فرا رسید. در آن زمان هدف داعش در واقع نابودی ایزدیها بود. در مورد اسیر کردن چند کودک یا چند زن برای نشان دادن قدرت نبود. هدف از بین بردن این گروه از انسانها بود. به این صورت که ناگهان و همزمان شامل همه ایزدیها میشد. گاهی اوقات گفتن این جمله مفید است تا به بیمار نشان دهیم که او تنها کسی نیست که تحت تأثیر قرار گرفته است. همه تحت تاثیر قرار گرفتند. ٣ اوت ٢٠١٤ آغاز یک تروما و آسیب جمعی دیگر برای ایزدیها بود.
اگر این سه عنصر را در روان درمانی لحاظ نکنیم، بلکه تنها به پردازش ترومای فردی پایبند باشیم، احتمال زیادی وجود دارد که از تکنیکهای درمانی مدرن برای کاهش علائم بیمار استفاده کنیم، اما ارتباط بین سه نوع تروما، یعنی ترومای فرانسلی، ترومای جمعی و فردی، که همه در هم تنیده هستند قابل حل نخواهد بود.
بعد از قرار گرفتن در معرض استرس و تنش جدید، شاید در شش ماه، شاید در یک سال، تغییر در علائم ایجاد میشود و بیمار با مشکلات دیگری به ما مراجعه میکند. هر سه نوع تروما به هم مرتبط هستند زیرا همه در یک فرد هستند.
شما نه تنها در آلمان، بلکه در کردستان باشور نیز به درمان کودکان میپردازید. آیا کار در آنجا با آلمان متفاوت است؟
زمانی که ما در سال ٢٠١٧ دوره کارشناسی ارشد رواندرمانی و تروما را در باشور آغاز کردیم، تنها ٢٦ روان درمانگر در کل در آنجا وجود داشت. امروز در استان دهوک، جایی که ما کار میکنیم، پنج روانپزشک برای ١.٥ میلیون نفر از مردم محلی و ٣٥٠٠٠٠ پناهنده دیگر وجود دارد. این یک مشکل کاملا بزرگی است.
ما گروه های مختلفی از کودکان با سطوح مختلف فشار و مشکلات روحی داریم. گروه هایی از کودکان از جمله آنهایی که خودشان یک تجربه آسیبزا را تجربه کرده بودند، یا آنهایی که فقط آن را مشاهده کرده بودند. برای برخی، تروما در هنگام فرار رخ داده است. همچنین گروهی از بچههای سرباز را داریم که به طور فعال با سلاح آموزش دیده بودند و به آنها نشان داده شده بود که چگونه سر یک نفر را ببرند. دسته سوم کودکانی هستند که در مناطق جنگی نبودند، در شنگال نبودند، اما به عنوان ایزدی در شیخان و مناطق دیگر درباره این وضعیت شنیده بودند. وقتی صحبت از کودکان سرباز میشود، همیشه سازمان های غیردولتی زیادی وجود دارند که میخواهند به آنها کمک کنند. این خوب است. اما این کمکها همیشه پروژههایی کوتاه مدت هستند. برای چند ماه میآیند، نوعی گشتالت درمانی (روان درمانی انسانگرایانه) مانند نقاشی کشیدن و غیره انجام میدهند. این خوب است، اما کافی نیست. اگر میخواهیم به کودکان سرباز کمک کنیم، به درمانگران بینرشتهای، پزشکان، معلمان، والدین یا خواهر و برادرها، اگر هنوز وجود دارند، نیاز داریم. همه باید برای مدت طولانی با این بچهها کار کنند.
یک مثالی بزنم: پسری حدودا هشت ساله، از دست داعش آزاد شده بود. وقتی دوباره مادرش را ملاقات کرد، سه ماه با او صحبت نکرد. وقتی با من صحبت کرد از او پرسیدم: «چرا با مادرت صحبت نمیکنی؟» پاسخ داد: «او من را رها کرد و تنهایم گذاشت.» اعتماد اولیه این کودک از بین رفته بود. بچهها همه بر این باورند که اگر اتفاقی بیفتد، میگویند مادر و پدرم از من محافظت میکنند. اگر مشکلی داشته باشم آنها به من کمک میکنند. در مورد این پسر، داعشیها پدر و پدربزرگش را جلوی چشم او اعدام کرده بودند. بعد او را از مادرش جدا کردند تا بچه سرباز شود. در نتیجه اعتماد او به نزدیکترین فرد و رابطهاش با او یعنی مادرش از بین رفته بود.
خیلی از بچهها هم از من میپرسیدند: «دکتر، چرا مردم اینقدر بد هستند؟» آنها یاد گرفتند که انسانیت برای آنها فقط شر آورده است، نه خوبی. اعتماد به انسانیت از بین رفته است و ما باید این را بازسازی کنیم. باید قلب بچهها را به دست آوریم. اگر آنها را وادار نکنیم که دوباره به مردم و بشریت اعتماد کنند، این کودکان هرگز هیچ کجا جزیی از جامعه نخواهند بود و محرک های پرخاشگرانه زیادی در درون خود خواهند داشت، خشمی درونی با علامت سوالهای زیادی که نمیتوانند جوابی برایش داشته باشند. در نتیجه خطر اینکه آنها به تشکیلاتهای رادیکال وصل شوند بسیار زیاد است. به همین دلیل است که حمایت اجتماعی از اهمیت فوق العادهای برخوردار است.
اگر نمیتوانیم کارشناسان را به مناطق بحرانی بفرستیم، حداقل باید اطمینان حاصل کنیم که کودکان از حمایت اجتماعی کافی برخوردار هستند. باید از خانوادهها حمایت کنیم. باید تمام تلاش خود را بکنیم تا بچهها به مدرسه بروند. از مطالعاتی که انجام شدهاند این را میدانیم که کودکان هنگام رفتن به مدرسه مشکلات جسمی بسیار کمتری دارند. علاوه بر این یک روتین و ساختار روزانه دارند، میتوانند با کودکان دیگر ارتباط برقرار کنند. بنابراین در کمپهای پناهندگان بسیار مهم است که با وجود همه مشکلات، مدارس وجود داشته باشد حتی اگر باشد در چادرهای ساده. این کمترین کاری است که باید انجام دهیم.
چگونه والدین، پدربزرگها و مادربزرگها یا یک جامعه میتوانند از کودکان در برابر تروما و آسیبهای روحی والدین محافظت کنند؟
والدین ابتدا باید بدانند که ممکن است به دلیل تجربیات بد دچار ضربه روحی شده باشند. ترومای بیننسلی بدون اینکه اتفاقی افتاده باشد – برای مثال از طریق داستانها – منتقل میشوند. بچه ها از طریق داستانها تغییر میکنند، از نظر احساسی متفاوت میشوند، غمگینتر میشوند و دچار ترس میشوند. یعنی در اینجا با دو گروه هدف، از منظر صرفاً علمی سروکار داریم. ما با بزرگترها یا والدین در مورد آنچه از باید یا نبایدها با فرزندانشان صحبت کنند، صحبت میکنیم. به عبارت دیگر وقتی والدین با فرزندان خود در مورد وقایع آسیبزا صحبت میکنند، یاد میگیرند چگونه آنها را برای بچههایشان توضیح دهند بدون اینکه شهامت و اعتماد را در آنها از بین ببرند. تروماها وقایعی هستند که ما نیز میتوانیم از آنها رشد کنیم. میتوان گفت، اکنون من حتی بیشتر میدانم که زندگی چقدر ارزشمند است. اکنون قدر زندگی را بیشتر میدانم و سعی میکنم به چیزهای اندکی که دارم قانع باشم و زندگی را آگاهانهتر درک کنم. این همان چیزی است که ما همچنین میخواهیم به زنان در رواندرمانی منتقل کنیم: آیا چیزهایی بدتر از گروگان گرفتن، تجاوز جنسی، شکنجه در مقابل چشم تمام خانواده وجود دارد؟ نه. وجود ندارد.
اما داشتن این حق را به خودتان بدهید که بگویید: بله، الان واقعاً می خواهم زندگی کنم.
این را می توان از طریق آموزش تروما در ساده ترین سطح به کودکان و همچنین به والدین آموزش داد. تا نسلهای بعدی به طور خودکار و بدون انعکاس تروما را منتقل نکنند. این راهی است برای شکستن چرخه باطل تروماهای بیننسلی.
کودکان آینده یک جامعه هستند. چشم انداز آینده جامعه ایزدی را چگونه ارزیابی میکنید؟
حدود ٥٥٠٠٠٠ ایزدی هنوز در عراق زندگی میکنند. از این تعداد، حدود ٣٠٠ تا ٣٥٠٠٠٠ نفر به مدت شش سال در کمپ های پناهندگان بودهاند. منطقه اسکان آنها در شنگال محل سکونت گروههای مختلف است: کردها، عرب ها… آنها برای این منطقه میجنگند. ایزدیهای زیادی نیز در میان مبارزان حضور دارند. اگر یک چشمانداز سیاسی در آنجا وجود داشت و تضمین میکرد که ایزدیها میتوانند بازگردند، به آنها حقوق محفوظ از قانون اساسی با خودگردانی میداد که اجازه میداد خودشان تصمیم بگیرند که چه کسی استاندارشان باشد و در آموزش، امنیت و اداره جامعه سهم داشته باشند، در این صورت است که میتوانند دوباره خود را بازسازی کنند. دولت عراق، کردها و جامعه جهانی همه با هم باید این شنگال کاملا ویران شده را بازسازی کنند. اگر این اتفاق بیفتد، امید برای ایزدیها وجود دارد و شاید نسل بعدی شانس و فرصت بیشتری نسبت به نسلهای قبلی داشته باشد.
اگر مدتی طول بکشد تا چنین چشم اندازی حتی متصور شود، ایزدیها سعی خواهند کرد عراق را ترک کنند. از سال ٢٠١٤، بیش از ١٢٠٠٠٠ ایزدی این کار را انجام داده اند. بیشتر آنها به آلمان رفتند، اما به استرالیا، آمریکا و دیگر کشورها نیز رفتهاند. ایزدیها گروهی هستند که بیش از ٨٠٠ سال، استراتژی بقا آنها را در در کوهستانهای کردستان منزوی کرده است. اکنون در سراسر دنیا پخش شدهاند، چیزی که برای آن آماده نبودند. این خطر وجود دارد که آنها از این مرحله نسلکشی جان سالم به در نبرند و در یک مقطع زمانی، در سه تا چهار نسل، دیگر هیچ ایزدی را به عنوان یک گروه نخواهیم داشت. هر دو دیدگاه در حال حاضر امکان پذیر است.
پروفسور دکتر جان ایلهان کیزیلهان، روانشناس، نویسنده و روزنامه نگار برجسته کرد، در اواخر دهه ٦٠ میلادی در کردستان باکور به دنیا آمد. در سال ١٩٧٣ به همراه خانواده به آلمان مهاجرت کرد. او در دانشگاه های آلمان و آمریکا به تحصیل در رشته های روانشناسی، جامعه شناسی و شرق شناسی پرداخت. در حال حاضر در دانشگاههای مختلفی در آلمان تدریس میکند و همچنین مدیریت یک موسسه روانشناسی را به عهده دارد که در زمینه اقلیتها، مطالعات صلح، تحقیقات سلامت بین فرهنگی در زمینه روان درمانی فعالیت میکند. کیزیلهان همچنین از سال ٢٠١٦ رئیس موسسه روان درمانی و تروما در دانشگاه دهوک، کردستان باشور است.
مردم ستم دیدە شنگال با فلسفە زن،زندگی ،ئازادی بە ئازادی فکری ،واستقلال فکری رسیدەاند ، سالهاست ستم میبینند اما حال بەان اندیشیدەاند کە خود بودن وە مبارزە کردن دربرابر همە مخالفانشان و دیدگاهای زد شنگالی تنها راە زندە ماندنشان است.