محمد رخصتی
غرور، عشق و همبستگی در مقابل تهدید، ترس و اسارت؛ اینها تجربه دهها هنرمند کرد با فاصلە زمانی دو روز از یکدیگر است. جمهوری اسلامی با توسل بە تهدید، ترساندن و بە اسارت کشاندن، ١٨ هنرمند کرد را زیر بیرق اسلام شیعه نشاند و مجبورشان کرد تا سرود “ای ایران” بخوانند. سرودی کە گویی جاریشدنش بر زبان کردها، برای ملیگرایان ایرانی آنقدر شیرین است کە مایل بە رویت پذیری “اصل خبر” نیستند.
داستان با انتشار خبر مرگ “طاهر خلیلی” هنرمند سرشناس کُرد در شهر سلیمانیە اقلیم کُردستان آغاز شد. او ۶۷ سالە بود و بیشتر آثارش بخشی از هنر مقاومت کردی محسوب میشوند. خودش نیز سالها پیشمرگه بود. در دو سوی مرزهای دولتی، زمانی در صفوف حزب دمکرات کردستان ایران و زمانی هم در صفوف اتحادیە میهنی کردستان.
به جرات میتوان گفت، کە یکی از موفقترین “تک اثر”های تاریخ معاصر موسیقی کردی، آواز “لە قەندیلی سەربەرزەوە” است.
قندیل کوهستانیست در میان مرزهای دولتی امروزی ایران و عراق. کردها باور دارند کە این کوهستان، هیچگاه توسط دشمنانشان فتح نشدە و به لطف قهرمانان اساطیری، همیشە تسخیرناپذیر بودە و خواهد ماند.
البته این آواز در زمانی منتشر شد کە قندیل محل استقرار چندین حزب کردی از جملە حزب دمکرات کردستان ایران و رهبر کاریزماتیکش عبدالرحمن قاسملو بود. پس از ورود حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک) به قندیل، این آواز باز هم معنا و جانی تازه گرفت و عملا به خانه کردها در مرزهای دولت-ملتهای ترکیه و سوریه نیز رفت.
میتوان گفت کە آواز “لە قەندیلی سەربەرزەوە” نه تنها با خاطرە کردها، بلکه با ناخودآگاه جمعی آنها نیز گره خوردە است.
شاید بە همین دلیل باشد کە یک روز پس از مرگ طاهر خلیلی، دەها هنرمند کرد، از جملە خوانندگان، نوازندگان و شاعران برای گرامیداشت او در سردشت گرد هم میآیند.
“همه چیز در یک اتاق کوچک اتفاق میافتد. در یک خانه باغی. جا برای سوزن انداختن نیست. ریشسفیدان مجلس کنار دیوار و روی صندلی نشستەاند و تعدادی هم وسط مجلس مشغول کوککردن سازهای خود هستند. و البته تعداد بیشتری هم در سوی دیگر اتاق روی پا ایستادەاند.
در این میان یکی میگوید کە این [آواز] را همه با هم، همخوانی میکنیم، نوازندگان مینوازند و همه با هم میخوانند.”
(“از قندیل سربُلند،… پیغامی دارم برایت،… شهادتم افتخارست،… رفیق شاید دیگر نبینمت”.)
ویدیویی از این همخوانی، روز دوشنبه ٨ آذر، به سرعت در صفحات مجازی کاربران کُرد جا خوش کرد. استقبالی بینظیر. ویدیو در عرض تنها چند ساعت صدها هزار بار دیدە شد. اما این ویدیو به همان اندازه کە مورد استقبال عمومی واقع شد، مورد غضب جمهوری اسلامی و ملیگرایان ایرانی نیز قرار گرفت.
یک روز پس از انتشار این ویدیو دستگاههای امنیتی و نظامی جمهوری اسلامی دست به کار میشوند. در مرحلە اول با صاحبان تمامی صفحات اینستاگرامی و تلگرامی شناختەشدە کە ویدیو را منتشر کردە بودند، تماس میگیرند و با تهدید آنها را مجبور بە پاک کردن ویدیو میکنند.
سپس “حسن خان شینوی” میزبان این مراسم، توسط نیروهای وزارت اطلاعات در سردشت دستگیر میشود. ادارات اطلاعات شهرستانها، از جملە اشنویه، سردشت، پیرانشهر، بوکان و مهاباد هم بی کار نمینشینند و در اقدامی مشترک با تکتک هنرمندان حاضر در آن مراسم تماس برقرار میکنند و به آنها میگویند کە باید به فرمانداری سردشت مراجعه کنند، وگرنه “میزبان زیر شکنجه جان خواهد داد”.
این را یکی از حاضران در مراسم یادبود طاهر خلیلی بە رنسانس گفت. او ادامە میدهد: «برخی از هنرمندان از مراجعه به فرمانداری سردشت سر باز میزنند و اما برخی به هر دلیلی تصمیم میگیرند بروند. حدس من این است کە هیچکدام از این هنرمندان نمیخواستند کە اتفاقی برای خلە دەرزی بیافتد».
بعضی با پای خودشان به فرمانداری سردشت میروند، بعضی پس از دستگیری. و البته برای آنها کە زیر بار نرفتەاند، پروندەهای قضایی باز شدە و تهدید به بازداشت شدەاند.
اما قسمت مهم ماجرا در فرمانداری سردشت رخ میدهد. منبع ما میگوید: «در فرمانداری سردشت هنرمندان توسط مسئولان ادارە اطلاعات سردشت بازجویی، مورد هتک حرمت و تهدید قرار میگیرند، حتی بعضیها را کتک زدەاند و به آنها گفتە میشود اگر توبەنامه امضا نکنند و سرود “ای ایران” را همخوانی نکنند، بازداشت میشوند و پرونده قضای برای آنها باز میشود. از پیر تا جوان».
و ساعاتی بعد دو فیلم در رسانههای رژیم منتشر میشوند. کە در اتاق حراست فرمانداری سردشت ضبط شدە بودند. در ویدیوی اول بیانیەای قرائت میشود و گفتە میشود کە بە مناسبت “هفتە بسیج” است. در این ویدیو “خلە درزی” کە حتی توان ایستادن روی پاهایش را ندارد، بر خلاف هنرمندان دیگر کە پشت پرچم جمهوری اسلامی ایستادەاند، در گوشەای از تصویر روی زمین نشستە است.
و در ویدیوی دوم هم تعداد ١٨ نفر از این هنرمندان، روی زمین و پشت پرچم جمهوری اسلامی، همانند اسرای جنگی نشستە و سرود ناسیونالیسیتی “ای ایران” را همخوانی میکنند. میتوان بهت، تعجب و ترس را در چهرەهایشان دید.
حال اینجاست کە چرا احضار، تهدید و بازداشت دەها هنرمند کُرد، رسانه و انسان “مرکز” را به واکنش وا نمیدارد؟
یقینا میتواند دلایل بسیاری داشتە باشد، اما دو نکته برجستە وجود دارد. رژیم ادعا میکند کە ایران برای همه ایرانیان است. در مقابل اپوزیسیون هم شعار “کردستان چشم و چراغ ایران” را سر میدهد. واقعیت در خود این دو جملە بود، آری، اولی تنها ادعاست و دومی تنها شعار.
یکی از هنرمندان بازداشتشدە “خلە درزی” بود. او یکی از ستارەهای موسیقی و ادبیات شفاهی کردی است، کە ١٠۶ سال سن دارد.
برخی از این هنرمندها صاحب دەها آلبوم موسیقی و کتابهای شعر و داستان هستند و جایگاه خاص خود را در میان هنردوستان کُرد دارند.
اما چون این هنرمندان تواناییهای خود را مانند بسیاری در اختیار رشد و فزونی هنر فارس قرار ندادەاند، نهایتا هنرمندانی محلی قلمداد میشوند، نە ملی. پس این مسئلە خود به خود در ذهن انسان ناآگاه و مرکزگرا از اهمیت موضوع میکاهد.
مسئلە دوم بازیهای جمهوری اسلامی شیعه با ملیگرایان ایرانی است. جمهوری اسلامی میتوانست بە جای مجبور کردن این هنرمندان بە خواندن سرود “ای ایران”، آنها را مجبور به خواندن “سرود رسمی جمهوری اسلامی” کند.
اما این کار را نمیکند و با یک تیر دو نشان میزند. اول اینکە به کردها میگوید کە “میبیند و تحمل نمیکند” و دوم اینکە به خارجنشینان ملیگرای دو آتشه هم کمی آدرنالین میخوراند: “بفرمایید و ببینید، تجزیهطلبان زیر پرچم ما دارند سرود ای ایران میخوانند”.
کم اهمیت بودن جایگاه هنری این هنرمندان در ذهن انسان مرکزگرا، در کنار همسویی موافق و مخالفشان با اقدامات انجام شدە از سوی جمهوری اسلامی، باعث میشود کە رسانهها راحت از کنار این خبرها با درجه اهمیت بالا بگذرند، کە پا روی رسالتشان بگذارند و چشمبندشان را پایین میکشند.
بعد از انتشار این دو کلیپ توسط وزارت اطلاعات، جمعی از کُردهای خارجنشین هم کم نگذاشتەاند و این هنرمندان را متهم کردەاند کە چرا مقاومت نکردەاند و پس از فشارهای یک روزه کوتاه آمدەاند و تن به خواستە رژیم دادەاند.
از اینجا رانده، از آنجا مانده، از همه جا درمانده. اما برخلاف واکنشهای خارجنشینان، واکنشها در داخل کردستان منطقیتر به نظر میرسد. خشم عمومی بە نسبت رژیم بیشتر شدە و البته تعداد بسیاری تاکید کردەاند کە از این هنرمندان حمایت میکنند و ملاک آنها برای مبارز بودن، خواندن آوازی اجباری در اسارت و و زیر ترس و تهدید نیست.