معرفی مجموعهای از مقاومت و مبارزات در منطقه مرکزی مکزیک- و کاروانی که همه آنها را با هم متحد کرد
مارینا تریکس، سایت شادو
مترجم: بهنام زارعی
در ٢٢ مارس ٢٠٢٠، در روز جهانی آب، کاروانِ (Caravan) دفاع از آب و زندگی، مردم متحد در برابر سلب مالکیت سرمایەداری آغاز شد. این، یک سال پس از آن بود که جوامعی در پوئبلا، دسترسی به کارخانه آبمعدنی بونافونت را مسدود کرده و برداشت آب در این منطقه را متوقف کردە بودند.
«کاروان» ٣٤روز سفر کرد تا جوامعی را در سراسر منطقه مرکزی مکزیک متحد کند که از آب، سرزمین، سنت و آداب و رسوم خود دفاع میکنند.
هدف آن این بود که این جوامع رو در رو با هم ملاقات کنند، تجارب خود از مقاومت را با هم به اشتراک گذاشته به تجارب یکدیگر گوش فرادهند و به صورت دستهجمعی تعدی و تخلفاتی که در قلمروشان وجود دارد را محکوم کنند. کاروان فرصتی برای این جوامع فراهم کرد تا مقاومتی هماهنگ را آغاز کنند و همچنین فرایندی را برای پاسخ به پرسشِ “بعد چه خواهد شد؟” پیش ببرند که ارتش آزادیبخش ملی زاپاتیستا(EZLN) و کنگره ملی بومیان(CNI) رو به جوامع سراسر کشور مطرح کرده بود.
من به عنوان بخشی از کمپین اکثریت جهانی برای محکوم کردن همدستی دولتهای امپریالیستی در بسیاری از تخریبهای که با آن روبرو میشویم و کمک به تقویت داستانهای این جوامع به آنها پیوستم.
در طول این ٣٤ روز، ما از جوامع بومی توتوناکو، ناهوا، اوتومی، مازاتکو، پوپولوکا (Popoluca)، تریکوی، زاپوتک، بینیزا، متلاتزینکا، نانتاج آی و ایووجک بازدید کردیم که آب و زمین برای آنها مقدس است. سفری از طریق ٩ ایالت مختلف، از میان رشته کوههای پر طراوت، زمینهای خشک پر از کاکتوس، شهرهای عظیم و بزرگ، جوامع منزوی و ایزوله شده، کنار دریا، دریاچههای مقدسِ پیشین، رودخانهها و جویبارها گذشتیم.
با وجود چشماندازهای مختلف، روشی که سرمایهداری و نئولیبرالیسم زمین و شیوههای زندگی بومی را ویران کرده بود، یک رشته الزامآور و آشکارا کورکورانه بود.
اما این فقط ویرانی نبود که در سفر خود شاهد بودیم؛ بلکه شاهد سازماندهی جوامعی بودیم که برای ساختن زندگی، خودمختاری و تعیین سرنوشت خود میجنگند تا از آسیب در قلمروهای خود جلوگیری کنند.
در گوئررو و مورلوس، شاهد بودیم که چگونه مناطقی به شرکتهای معدنی واگذار شدە و چگونه گروههایِ شبهنظامیِ مواد مخدر مشکوک به تبانی با این شرکتهای استخراجکننده معادن، برای درهمشکستن بافت اجتماعی این جوامع از خشونت استفاده میکردند.
علیرغم مواجهه با این واقعیت، ما همچنین مشاهده کردیم که این جوامع چگونه در حال ایجاد خودمختاری بودند. در کنار ایجاد سیستم عدالتی، آموزشی و ارتباطی، همچنین با توجه به آداب و رسوم بومی خود قوانینی برای دفاع از سزرمینشان برپا میکنند.
ما همچنین از مکانهای بسیار بزرگ دفن زباله مانند سان خوان تلاوتلا یا سانتا ماریا کواپان بازدید کردیم؛ جایی که تجهیزات بیمارستانی کووید-١٩ و زبالههای سمی در زمینهای بومیها ریخته میشد و خاک، آبهای زیرزمینی و هوای آنها را مسموم میکرد. جوامع در کواپان سازماندهی شده بودند تا دسترسی به این سایت را مسدود و از ریختن زباله بیشتر جلوگیری کنند. در کواپان، ما همچنین رودخانهای را مشاهده کردیم که در نتیجه فعالیت شرکتهای نساجی عمدتا آمریکایی که از نیروی کار ارزان مکزیکی برای تولید شلوار جین خود بدون توجه به محیط زیست استفاده میکنند، به رنگ آبی تصنعی درآمده است.
ما شاهد اعیانیسازی بودیم و اینکه چگونه در شهر پوئبلا در حال گسترش است و یک کوهستان اجدادی در مالاکاتپک را در بر میگیرد. در اینجا، شرکت املاک و مستغلات Grupo Proyecta در حال سلب مالکیت جوامع از زمینهای آنها و ساخت مجتمعهای مسکونی سیمانی و خاکستری به جای آن است. برای مقاومت در برابر این عمل، این کوه هماکنون توسط کشاورزان و افراد محلی اشغال شده است تا از گسترش این کار جلوگیری کنند.
در مکزیکوسیتی نیز شاهد مبارزه علیه اعیانیسازی بودیم و اینکه جوامعی که با آن روبرو شدهاند چگونه در حال ایجاد خودمختاری هستند. برای مثال در این مورد میتوان به Casa Okupa در چیاپاس، اشغال موسسه ملی مردم بومی توسط جامعه اوتومی و از طریق مجمع عمومی شهرها و محلههای Coyoacán اشاره کرد.
در کوههای Sierra Norte در پوئبلا، در جلسهای با جوامع توتوناکو شرکت کردیم که گرد هم آمدند تا در مورد پیشرفتهایشان بحث کنند و لغو پروژههای برق آبی مختلف در منطقه را در نتیجه فشار قانونی و فعالیتهایشان جشن گرفتند. در اینجا جوامع همچنین برای بازیابی سنتها و آداب و رسوم از دست رفته خود تلاش مکنند تا در آینده حتی انعطاف پذیرتر شوند.
جوامع به ما از پروژههای اکتشاف نفت در کوههای پوپولوکا و ناهوا در سانتا مارتا وراکروز توسط شرکت Comesa، که بخشی از کمپانی Pemex است، خبر دادند، و اینکه چگونه آنها سازماندهی شدند تا افرادی را که در جستجوی نفت، بنزین و گاز زمینهای آنها را حفاری میکنند، از قلمرو خود بیرون کنند.
در وراکروز نه تنها از کوهها بلکه از سواحل و کنار دریا نیز بازدید کردیم. در اینجا شاهد بودیم که چگونه صنعت هتلداری تمام زبالههای سمی خود را -برای جلوگیری از پرداخت هزینههای تصفیه- مستقیماً به دریا میریزد. مردم محلی گفتند که ماهیها و تنوع زیستی آنها در حال نابودی است.
جامعه اوتومی در سانتیاگومسکیتیتلان و کوئرتارو نشان دادند که اجرای قانون مردم چگونه است؛ آنها به ما نشان دادند که چگونه چاه Barrio Cuarto را اشغال کردهاند که آبهای زیرزمینی آنها را استخراج میکند، و چگونه این کار آب را به سد آنها بازگردانده است.
در اوواخاکا، ما دیدیم که چگونه حتی «انرژی پاک» فرضی حقوق جوامع را نقض میکند؛ مزارع بادی عظیم بر روی زمینهای بومی تحمیل میشوند و جوامع را خلع ید میکنند. در اینجا مردم همچنین ساخت کریدور بین اقیانوسی را محکوم کردند؛ کریدور راه آهنی که اقیانوس آرام و اقیانوس اطلس را به هم متصل میکند. این پروژه منطقه را میلیتاریزه کرده و بسیاری از جوامع را آواره کرده است. نگرانیهای موجهی در مورد صنعتی کردن منطقه- که جوامع معتقدند به معنای مرگ برای آنها و شیوههای زندگی آنهاست- نیز وجود دارد.
جوامعی که در سراسر این سفر با آنها دیدار کردیم، نهادهای دولتی مانند کمیسیون ملی آب (CONAGUA)، دبیرخانه محیطزیست و منابع طبیعی، و موسسه ملی مردم بومی را به دلیل فساد و همدستی در واگذاری سرزمین خود به شرکتهای بزرگی مانند Danone، Volkswagen، Audi، Nestlé، Constellation Brands، Coca-Cola، Walmart، Gold Corp، Black Rock و بسیاری دیگر محکوم کردند.
آزار و اذیت کسانی که از زندگی دفاع میکنند نیز در همه جا نمایان بود. ما در مورد ناپدید شدن قهری مدافعان محیطزیست، سرجیو ریورا هرناندز، پابلو هیلاریو مورالس، ساموئل هرناندز سانچز و دکتر ارنستو سرناس گارسیا شنیدیم. همچنین از حبس سیاسی و نسبت دادن اتهامات به کسانی که برای حقوق خود میجنگند مانند: فیدنسیو آلداما، فردی گارسیا، مارسلینو رویز گومز، آبراهام لوپز مونتخو، میگل لوپز وگا، ژرمن لوپز مونتخو، سه فمینیست از Okupa Cuba و هفت زندانی سیاسی دیگر از Eloxochitlán.
ما از مزار مدافعان و فعالان بومیها سمیر فلورس سوبرانس و بتی کارینو که به دلیل دفاع از قلمرو خود و اطلاعرسانی دربارە مبارزه جوامع بومی ترور شدند، بازدید کرده و سوگوار خواهران و برادرانمان که ترور شدند، بودیم. ما مصونیت از مجازات این جنایات را محکوم کردیم و برای آنها هدایایی گذاشتیم و به آنها اطلاع دادیم که بذرهایی که کاشتهاند اکنون آرام آرام در حال رشد هستند.
ما دیدیم که چگونه جوانان چه در شهرها و چه در روستاها برای دفاع از حق خود برای آموزش رایگان و مردمی مبارزه میکنند، زیرا دولت مکزیک به تلاش برای از بین بردن مدارس عادی روستایی ادامه میدهد. همچنین به اظهارات والدین ٤٣ دانش آموز آیوتزیناپا که در سال ٢٠١٤به صورت قهری ناپدید شدند و اکنون برای حقیقت و عدالت برای فرزندان خود مبارزه میکنند، گوش دادیم.
کاروان از هر جامعهای که بازدید میکرد با آغوش باز پذیرفته میشد. ما[کاروان] کنفرانسهای مطبوعاتی، اعتراضات و فعالیتهایی را برگزار، یا در فرآیندهای گفتگو با جوامع شرکت میکردیم. ما از بزرگان و سالخوردگان جامعه در مورد تغییراتی که در قلمرو خود دیدهاند، چگونگی تغییر چشمانداز و همچنین برداشتهایشان شنیدیم. ما چگونگی مقاومت در سرزمینهای دیگر و اینکه چگونه جوامع مختلف با مسائل مشابه مواجه شدهاند را منتشر کرده و بازتابها را نیز شنیدیم.
پس از فرآیند شنیدن و اشتراکگذاری، گاهی اوقات رقص، آواز خواندن به زبانهای سنتی، نمایش دلقکها یا نمایشهای تئاتری وجود داشت که شرکتهای استخراجکننده، نهادهای دولتی و روسای جمهور را به سخره میگرفت که باعث این همه آسیب در این سرزمینها شدهاند. لبخند بخش بسیار مهمی از در آغوش گرفتن مبارزات یکدیگر و دیدن یکدیگر به عنوان خانواده بود. غذا بخش دیگری از آن بود.
معمولاً از ظروف سفالی بسیار بزرگ برای درست کردن وعدههای غذایی ما استفاده میشد. در هر جامعهای مردم به ما غذا میدادند. دیدن اینکه چگونه این جوامع خود را حتی زمانی که تحت خشونت بودند، برای پذیرایی از کاروان و گذاشتن غذا در بشقابهای ما سازماندهی کردند، زیبا بود. گاهی اوقات آنها ما را میبرند تا در رودخانهها، نهرها و اقیانوسهای محلی که جان خود را برای محافظت از آنها به خطر انداختند، شنا کنیم.
نشستن کنار همدیگر، خوردن هچاندو تاکیتو، تورتیلا و تامالس، یا نوشیدن قهوه با نان – ما صمیمانهترین گفتگوها را با هم داشتیم. در همین لحظات بود که ما واقعاً به چیزی فراتر از یک مأموریت، چیزی همراه با عشق و احترام مقید شدیم.
کاروان به صورت اجمالی نمایی از عصیان، مقاومت و سازماندهی را که در دفاع از زندگی به هم پیوند خورده است به نمایش گذاشت. یک توافق مشترک در هر جامعه این بود که «اگر آنها یکی را لمس کنند، همه را لمس میکنند.»
این یک هشدار به دولتها ارسال کرد که این مبارزات دیگر منزوی نیستند و پیامی برای جوامع بود که این یادگیری جمعی اکنون باید به اقدامات مشخص تبدیل شود.
سخنان پایانی کاروان این بود: «آینده مردم در کنوانسیونهای بینالمللی نیست، بلکه در مردمی است که برای خودمختاری و خودگردانی میجنگند. در جوامعی است که زندگی میکنند و آرزوی آزادی دارند و زندگی را از نو میسازند. نه فرصتطلبانی که غصب میکنند، صدای مردم را خفه میکنند و از مبارزه برای ادامه این نظام سود میبرند. واقعیت کنونی مردم بومی واقعیت مقاومت و قیام است.»
چیزی که مشخص بود این است که «کاروان» به پایان نرسیده است. بلکه کار تازه شروع شده است.