کریم فاتم-محمدی
مقدمە
حملات اخیر حماس به اراضی اشغالی فلسطین و جنایات آنها علیه غیرنظامیان اسرائیلی به عنوان عملی شر محکوم شده است. حتی جو بایدن، رئیس جمهور ایالات متحده، یک قدم فراتر رفت و آن را شر مطلق توصیف کرد. صرف نظر از زبانی که برای توصیف این رویدادها استفاده می شود و چارچوبی که ما از طریق آن این مناقشە را درک می کنیم، این رویداد ما را با معضلی اخلاقی- سیاسی مواجه می کند. از منظر اخلاقی، مسئولیت اخلاقی ما را وادار می کند تا جنایات مرتکب شده توسط حماس و اسرائیل را محکوم کنیم و در عین حال بدون قید و شرط از آرمان فلسطین در مبارزه علیه بیعدالتی و عدم آزادی حمایت کنیم. مواضع اخلاقی پیامدهای عملی دارند و معضل در اینجا نهفته است. وقتی از منظر سیاسی به آن نگاه میکنیم، باید محتاط باشیم که جنبش حماس از حمایت ما سواستفادە نکند، زیرا دیدگاههای ایدئولوژیک آن نه تنها مسائل بیعدالتی و عدم آزادی را حل نمیکند، بلکه تا حدی این مشکلات را تشدید هم میکند. از اینرو، وقتی صحبت از مشارکت فعال سیاسی میشود، این وضعیت ما را مجبور می کند تا دو بار فکر کنیم. به طور خلاصه و در این وضعیت، یافتن یک تعادل ظریف بین مواضع اخلاقی و سیاسی ما به یک معضل بزرگ تبدیل می شود.
در سمت فلسطینی معادله، اکنون با دو نیروی مسلط روبرو هستیم: تشکیلات خودگردان فلسطین تحت سلطه فتح، یک دولت غیردموکراتیک، انحصارطلب و فاسد که فاقد ظرفیت لازم برای تجسم طرحی دموکراتیک برای آینده جنبش فلسطین است؛ و جنبش مقاومت اسلامی (حماس)، یک جنبش بنیادگرای اسلامی که دیدگاهها و عملکردهای سیاسی آن به سختی با اصول دموکراتیک همخوانی دارد. به طور خلاصه، ما با دو گزینه روبرو هستیم: بد و بدتر. در این وضعیت، کسانی که بە دنبال آینده ای دموکراتیک و کثرتگرایانه برای فلسطینیان هستند، با دوراهی مواجه می شوند: یا سکوت کنند و صرفاً بر محکومیت اخلاقی تکیه کنند یا این خطر را بە جان بخرند کە ممکن است تلاشهای آنها توسط این نیروها برای برنامەهای غیر دموکراتیک مورد بهرەبرداری قرار بگیرد. در حالی که این توصیف ممکن است ساده به نظر برسد، اما هدف از این مقاله کوتاه، کندوکاو در بافت پیچیده و تاریخی این درگیری و چگونگی رسیدن آن به وضعیت فعلی نیست. درعوض، هدف من بررسی این سوال است: این وضعیت چه چیزی می تواند در مورد آینده جنبش “زن زندگی آزادی” به ما بیاموزد؟ در این مقاله کوتاه، ابتدا به توضیح کلی مفهوم شر می پردازم و سپس بررسی می کنم که چگونه این درک می تواند جنبش “زن، زندگی، آزادی” را هدایت کند و مانع از افتادن آن به همان معضل اخلاقی-سیاسی شود.
مفهوم شر و جنبشهای سیاسی
ابتدا، توجە خوانندە را بە این نکتە جلب میکنم که مفهوم شر، در این متن، در معنای گسترده آن به کار رفته است، بە طوری که شامل طیفی از موقعیتهای اجتماعی و سیاسی نامطلوب و همچنین اعمال نادرست، چه توسط نهادها و چە توسط افراد باشد.[1] در زمینه جنبشهای سیاسی، من جنبشی را به عنوان شر تعریف میکنیم که بر خلاف نیات آن برای ترویج خیر بزرگتر، در واقع بە شر دامن میزند. این آسیب ناشی از سیاست ها و اقدامات جنبش است که ریشه در گفتمان آن دارد. از این منظر، مفهوم شر را می توان در ارتباط با عقیمگذاری یک سری از انتظارات خاص تعریف کرد.[2] ایده اصلی ساده است: جنبشهای اجتماعی انتظار بوجود آوردن خیر را عقیم میکنند و در عوض باعث تداوم شر میشوند. به بیان دیگر، این جنبشها بر خلاف این انتظار کە علیە سازمانها و نهادهای شر و اقدامات آنها باشند، در نهایت تجسم شر و مسئول تداوم آن میشوند.
وقتی صحبت از جنبشهای رهایی بخش علیه بیعدالتی و فقدان آزادی میشود، انتظار این است که آنها از طریق یک گفتمان دمکراتیک، دست بە سیاستگداری و اقداماتی بزنند کە در جهت کاهش شرارت باشد. با این حال، عدەای ممکن است استدلال کنند که خود نیت مقاومت در برابر بیعدالتی، صرف نظر از پیامدهای بالقوه آن، ذاتاً خوب است. این گذارە تا حدودی درست است. مقاومت در برابر بیعدالتی و نفی شر شالوده موضع اخلاقی و سیاسی جنبشهای سیاسی دمکراتیک را تشکیل میدهد. این تا حدی این انتظار از جنبش را هم توضیح میدهد که چرا چنین جنبشی باید بە دنبال ایجاد خیر به جای شر باشد. با این حال، این نیت مبارزه با شر دائماً با خطر مواجە است. خطر از اینجا ناشی میشود کە این نیت ممکن است از طریق ابزارها و اقدامات نامناسب محقق شود. حماس یک نمونە بارز این رویکرد را نشان میدهد. با درنظر گرفتن این خطر، چالش اصلی در عملیکردن درست این نیت مقاومت در برابر شر است. این امر مستلزم تعهد به ترویج خیر بزرگتر از طریق اقدامات و سیاستهایی است کە منجر بە ایجاد عدالت و آزادی میشوند و در عین حال اجتناب از سیاستهایی است که شر را تداوم می بخشند (منجر به بی عدالتی و فقدان آزادی می شوند).
درک این موضوع که یک جنبش سیاسی رهاییبخش، برخلاف انتظارات، مستعد تولید شر است، چه پیامدهایی خواهد داشت؟ من معتقدم این درک حداقل دو پیامد دارد. نخست، فضای نقد را باز می کند، که در سادهترین شکل آن، بیانگر این نکتە است که گفتمان و سیاستهای جنبش باید در معرض ارزیابی و نقد مداوم باشند. مبانی و ادعاهایی که این سیاستها را توجیه می کند و همچنین پیامدهای قابل پیش بینی آنها باید مورد بررسی عمومی و انتقادی قرار گیرد. در این وضعیت، نقد نه تنها سیاستهای جنبش را بر حسب تناسب و همسویی آنها با واقعیتهای سیاسی ارزیابی میکند، بلکه جنبش را وادار میکند تا پیوسته به پایههای هنجاری خود – کاهش شر، مبارزە با بیعدالتی و عدم آزادی- بازگردد. به این ترتیب، نقد به نیروی هدایت کنندەای تبدیل می شود که جنبش را از انحراف در برآوردە کردن انتظارات خود، یعنی ایجاد خیرـ عدالت و آزادی ـ باز می دارد.
دوم، یکی از مهمترین پیامدهای درک فراگیر بودن شر، پتانسیل آن برای تقویت سیاست عدم خشونت است. اگر جنبشهای سیاسی این نکتە را درک کنند کە خود نیز مستعد تداوم شر هستند، امکان تقسیم نکردن جهان به دو اردوگاه خیر محض و شر محض وجود دارد. این درک، توجیه خشونت را به عنوان یک انتخاب و ابزار سیاسی، اگر نگوییم غیرممکن، بلکە به طور فزایندەای دشوار می کند. به طور خلاصه، روشهای غیرخشونتآمیز زمانی قابل بررسی هستند که اعتقاد به عدم وجود شر محض حاکم باشد.
در مورد ایران و روژهلات (کردستان ایران)، این درک ازمفهوم شر و پیامدهای آن میتواند بینشهای ارزشمندی را در رابطە با جنبش کنونی “زن، زندگی، آزادی” و آینده آن ارائه دهد. در حالی که در گروههای به حاشیه رانده شده و اقلیت شده پتانسیل بسیار زیادی برای مقاومت در برابر شر وجود دارد، ضروری است کە این نکتە را بەیاد بیاوریم که نیت صرف برای مقاومت، به تنهایی شر را ریشەکن نمی کند. تاریخ نشان داده است که مقاومت در قالب یک جنبش سیاسی گاهی می تواند به شری بزرگتر منجر شود. بنابراین، توجیه پذیری مقاومت مبتنی بر سهم آن در تحقق یک خیر بزرگتر – یعنی ریشه کنی بیعدالتی و عدم آزادی است.
گفتمان دموکراتیک و مقاومت
یک اصل اساسی در گفتمان سیاسی در هنگامەی رویارویی و مقاومت در برابر شر، تولید و فورمولە کردن میل به خیر، یعنی عدالت و آزادی، در چارچوب یک گفتمان دموکراتیک و فراگیر است. وقتی جنبشی نتواند چنین گفتمانی را تولید کند، هم خودِ نیت مقاومت و هم جنبش مبتنی بر آن درمعرض خطر قرار میگیرند. بدون این گفتمان، نه تنها جنبشها امکان کاهش شرارتهای موجود را ندارند، بلکه خطر مشارکت ناخواسته و دامن زدن به شرارتهای بزرگتر را نیز ایجاد میکنند.
در غیاب چنین گفتمان دمکراتیکی، مقاومت و کشمکشهای سیاسی قادر به کاهش مؤثر شر نیستند. در نتیجه، هنگامی که جنبشی نتواند به میزان قابل توجهی شر را در یک بازه زمانی معقول کاهش دهد، اعتماد به اثربخشی سیاستهای آن از بین میبرد و باعث ایجاد حس سرخوردگی میشود. این مسئلە تاثیری مخرب بر روان مقاومت خواهد گذاشت. در این شرایط، افراد ممکن است به دو طریق بە این وضعیت پاسخ دهند: یا ممکن است از مبارزات سیاسی و هرگونه تلاش برای تغییر شر از طریق اقدام جمعی اجتناب کنند، امری که منجر به استعفا و پذیرش منفعلانەی وضعیت موجود میشود، و یا ممکن است جذب انواع ایدئولوژیهای سیاسی بنیادگرا و غیردموکراتیک شوند.
این پدیده ها به درجات مختلف در جامعه ایران قابل تشخیص است. نشانههای آن موجودند؛ تنها نیاز به بررسی و تفسیر جدی دارند. ظهور گرایشهای راست افراطی، ناسیونالیستی و تا حدودی فاشیستی را میتوان ناشی از ناکامی جنبش و احزاب سیاسی در فرمولە کردن گفتمانی دموکراتیک و فراگیر و پیش پا نگذاشتن سیاستها و اقدامات روشن و پایدار دانست. این خطر را نباید دست کم گرفت، زیرا به تدریج پایەهای سیاست دموکراتیک و راە حلهای مسالمت آمیز برای چالشهای فعلی و پیش رو را بەشدت تضعیف می کند.
به طور خلاصه، مفهوم شر و دلالت های آن نقش محوری در حوزه جنبش های سیاسی و مقاومت آنها در برابر شر، دارد. درک فراگیر بودن شر، از یک طرف باعث ایجاد فضای نقد و تمایل بە سیاست عدم خشونت میشود و از طرفی دیگر بر اهمیت گفتمان دموکراتیک در هدایت مقاومت در برابر شر تأکید می کند. موفقیتها و شکستهای جنبشها دمکراتیک را میتوان در توانایی آنها در کاهش مؤثر شر جستجو کرد و فقدان یک گفتمان دموکراتیک و فراگیر میتواند منجر به پیامدهای ناخواسته از جمله ظهورایدئولوژیهای غیردموکراتیک و بنیادگرا شود.
[1] برخی ممکن است این سوال را مطرح کنند که چگونه میتوانیم نهادها و جنبشهای اجتماعی را از نظر اخلاقی در قبال اعمالشان مسئول بدانیم، زیرا آنها کارگزاران فردی نیستند، و بحث در مورد مسئولیت در این موارد بە نظر درست نیست. با این وجود، برخی بر این باورند کە ایجاد مسئولیت اخلاقی برای یک نهاد یا جنبش از طریق به کارگیری مفهوم “مسئولیت جمعی” ممکن است (برای اطلاعات بیشتر Scarre, G., 2012, “Evil Collectives,” Midwest Studies in Philosophy, XXXVI: 74–92.).
[2] در اینجا، محرومیت به معنای الهیاتی آن به کار نمی رود، بلکه به معنای فقدان موانع یا انگیزه های معینی است که از نظر اجتماعی و اخلاقی قابل قبول هستند.